به نام خدا
برگی از دفتر خاطرات شیخ رجبعلی خیاط
شبی در یکی از جلسات که در خانه فردی از دوستان شیخ بود، پیش از آن که صحبت های خود را شروع بکند ،احساس ضعف کرد وقدری نان خواست صاحب خانه یک عدد نان آورد شیخ آن را خورد وجلسه را شروع کرد. شب بعد فرمود: دیشب به ائمه(ع) سلام کردم ولی آنان را ندیدم. عرض کردم: چرا نمی بینم فرمودند :دیشب نصف آن نان را خوردی ضعف بر طرف شد، نصف دیگر را چرا خوردی ؟
شیخ با خوردن مقدار مازاد از نیاز خود از دیدن ائمه که هر شب می دیدندند محروم شدند اون وقت ما با این همه اسراف وزیاده روی که می کنیم اصلا نباید توقع داشته باشیم که بتونیم حتی برای لحظه ای ائمه رو ببینیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
پروانه ::: جمعه 85/11/27::: ساعت 1:0 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 35 کل بازدید :144030
بازدید دیروز: 35 کل بازدید :144030
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
پروانه
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
جهاد مجازی
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<